بارون خیلی تند نبود ولی من چتر نداشتم رفتم نماز خونه که گوشم رو بدم شارژ و وایسم بارون بند بیاد.

یکم که گذشت بارون بند اومد ولی پیشبینی هواشناسی میگفت یه ساعت دیگه دوباره میباره .

پرسیدم چطوری میشه مرو دشت گفتن با مینی بوس یا سواره برای من که بکپکر هستم خب باید با مینی بوس میرفتم ولی حوصله نداشتم وایسم تا پر میشه با سواره رفتم (کرایه سواره دو برابر مینی بوس بود).

 رسیدیم مرو دشت شهر بزرگی بود بنظرم دومین شهر بزرگ استان فارس بود.

یه تاکسی گرفتم راه افتادم طرف تخت جمشید(دربس نه) تا تخت جمشی ۳هزارتومنه و یه چند تا سوال از راننده پرسیدم اونم راهنماییم کرد و سوال هام رو جواب داد برای یه بکپکر تنها خیلی مهم که از مردم محلی سوال زیاد بپرسه

وقتی رسیدم صبح زود بود و خلی شلوغ نبود باید کولت تحویل قسمت امانت بزاری با کوله نمی تونی بری داخل خب من از قبل تو اینترنت عکس های تخت جمشید رو دیده بودم ولی از نزدیک در یک کلمه باشکوه بود.

اینم یه نما از بالا بقیه عکس ها تو اینستاگرا 

s-travel-lessons

یه چند ساعتی برای تخت جمشید وقت بزارید می ارزه خودشون راهنما هم دارن.

بعد که از تخت جمشید اومدم بیرون شروع کردم هیچ هاک اول دو نفر من رو رسوندن نقش رجب چندان جذابیتی برام نداشت بعد از نقش رجب هم رفتم نقش رستم که واقعا دیدنش ارزش داره. 

اینجا چند تا مقبره و نقاشی از دوران ساسانی و اشکانی و هخامنشی هست.

اینم بهش میگفتند کعبه زرتشت

بعد از نقش رستم راه افتادم رفتم تو اتوبان و شروع کردم هیچ هاک میخواستم برم پاسارگاد اولش یه متوریه سوارم کرد گفت اینجا کسی سوارت نمیکنه بیا بریم جلو سوارم کرد یه جای خوب پیدام کرد بعدش سوار یه پراید شدم که من رو تا پاسارگاد رسوند راننده از خودش میگفت از خاطراتش از اینه تو کردستان زن گرفته و.

یه دو ساعت اینجا بودم بعدش رفتم تو اتوبان هیچ هاک کنم برم اصفهان اولش میگفتم  ماشین زیاده حتما زود ماشین گیرم میاد(زه خیال باطل) ولی خب نا امید شدم چون نیم ساعت وایسادم تا یه نیسان اومد میرفت نمی دونم کدوم روستا من رو زود پیاده کرد کجا؟ کنار کنگر فروش ها هرچی دست بلند میکردم(تو هیچهاک لازمه حتما دست بلند کنید نترسید خجالتم نکشید.) کسی نمی ایستاد تا اینکه بارون گرفت نمی دونستم چیکار کنم که خب یه پراید وایساد و من سوار شدم یه زن و شوهر شیراز بودن که به نظرم یه۵۰ سال سن داشتن میرفتن اصفهان(بهاران) پیش دخترشون اولش گفتن خیال میکردن کنگر فروشم ولی خب چیزی گیرم نیومده میخوام برگردم شهر خیلی ادم های خوب و با صفایی بودن قرار شد من رو برسونن صفا شهر و برن ولی وقتی رسیدیم صفا شهر بارون می اومد و من باید ازکجا ماشین میگرفتم بخاطر همین گفتن تا شهر بعدی با ما بیا منم از خدا خواسته قبول کردم.

لازمه چند نکته بگم اول برای هیچ هاک مرتب باشد و اول شهر و تو پمپ بنزین ها جاهای عالی برای هیچ هاکن ولی خب اگه مثل من تو اتوبان بودید رو کاغذ یا کارتون مقصدتون رو بنویسید یا بنویسید من هیچ هاگر هستم یا یه همچین چیزی و جا هایی وایسید که ماشن بتونه بزنه بغلو.

دوما اگه سوار ماشینی شدید با اولین پالس منفی خارج بشید مثل علامت خطریعنی اینکه اگه فهمیدید راننده یا سرنشین ها ادم های خطرناکی هستند( یا قاچاقچی یا قاتل یا م و.) دوم اینکه راننده یا سرنشین ها این پیام رو بشما رسوندن که شما اضافه هستید یا اینکه برید و. بخاطر ترس یا اشتیاقتون زیاد همسفر نشید چون ممکنه از بودن شما احساس ناخوش بکنن (من خودم اولش که هیچ هاک کردم چنین حسی بهم دست داد ولی هم بخاطر ترس(ماشین گیرم نیاد) و اشتیاق نتونستم پیاده شم ولی بعدش فکر کردم خیلی با هام راحت شدن).

بعد از اینکه به شهر بعد هم رسیدیم هوا داشت تاریک میشد و بارون بود و ماشین هم نبود و این خانواده تصمیم گرفتن من رو تا بهاران برسونن( قراره این خانواده  تابستون بیان کردستان منم هر کمکی از دستم بر بیاد بهشون میکنم)تو بهارانم یه ساعت معطل شدم تا یه ماشین وایسه (چون شب بود تو شب هیچ هاک خیلی سخته).

وقتی رسیدم به ترمینال بلیط کرمانشاه نداشتند برای همین رفتم تهران بعد برگشتم خونه.یه چن تا عکس گرفتم حتما ببینید.

امیدوارم مفید بوده باشم.

خب این سفرنامه تموم شد ولی منتظر پست های بعدی و سفرنامه های بعدی باشید. خیلی نزدیکه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی حامد صیدی Gerald سرقت Mike Heather Amy طراحی سایت و سئو اخبار فیلم 50DFSA