خب دیگه به اخرای سفرنامه نزدیک میشیم میدونم یکم طولانی شد ولی بنظرم اگه از توصیه ها و تجاربم استفاده کنید خیلی کمکتون میکنه.

ببخشید حقیقتا قرار نبود وبلاگ بنویسم و عکس هام هم با گوشی گرفتم اگه خیلی خوب نیست دیگه ببخشید.

خب اونجا(دره)مجسمه ها یکم قدرت تصورت رو باز کن چیز های عجیبی می بینی. 

 

بنظرتون یه عکس از این بالا به افتادن تو دریا می ارزه؟

خب بعد از دره مجسمه ها راه افتادیم به طرف غار نمکی او نجا اقا اصغر هواسش نبود و سرش خور به سقف غار(خیلی ها سرشون میخوره هواستون باشه رفتید سرتون رو بپایید) من خیلی ناراحت شدم ولی بنده خدا با اینکه سرش ضربه دید ولی اصلا به روی خودش نیاورد و خیلی هم رو حس شوخ طبعیش تاثیر نداشت خب بگذریم بعد از غار نمکی رفتیم به طرف الهه نمک من خیلی تعریفشو شنیدم ولی خب وقت کرایه تموم شده بود و باید راه میافتادیم ولی شما اگه رفتید هرمز حتما اونجا برید یه نکته دیگه هم اینه اگه کوهنوردی دوست دارید بعد از دور جزیره   از محلی  ها بپرسید بلندترین قله هرمز کجاست و برید  اونجا کوهنوردی ولی حواستون باشه ها خیلی از سنگ ها بر اثر هوازدگی نرمنن و ممکنه بیفتید.

ببخشید لطفا از این راه زیبا و رنگ های دیگه هرمز عگس نگرفتم ولی خیلی زیبا بودن.

رفتیم تو ساحل دوباره یکم موندیم راستی هرمز پاراگلایدر و اینها داره دوست داشتید امتحان کنید.

بعد رفتیم اسکله و بلیط گرفتیم و برگشتیم بندعباس  یکی از دختر ها از من پرسید برنامت چیه راستش اصلا برنامم نبود بیام هرمز چه برسه به اینکه برنامه بریزم برم کجا و . خب گفتم برنامه ندارم گفت همیشه بی برنامه سفر میکنی ؟ باید بگم که خب سفره و همیشه طبق میل ما پیش نمیره بگذریم وقتی برگشتیم اسکله از هم جدا شدیم و بعدا فهمیدم رفتن خونه نمی ونم بنظرم مشکلی چیزی پیش اومده بود ولی خب پشیمون شدم از اینکه دعوتشون نکرده بودم برای شام ولی اگه دوباره بهشون برسم(تو سفر های بعدیم یزد و کرمان جزو اولین مقاصدمه یا اینکه اونها بیان کردستان) سعی میکنم محبتاشون رو جبران کنم.

بگذریم خوشی سفر (مخصوصا تنهایی) به همین اشنایی هاست. بعد از اینکه از اونها جدا شدم کاملا سردرگم و خسته و گرسنه بودم هی به خودم میگفتم چیکار کنم و کجا برم خب اینجور مواقع یکم استرس میگیرید راستش خیلی دوست داشتم بندر بمونم و جاهای دیگه و جزیره های دیگه برم ولی خب بعد از شام تصمیم گرفتم برم ترمینال برگردم شیراز.

وقتی رسیدم میخواستم بلیط بگیرم که گفتن بلیط نداریم همه اتوبوس ها پر بود. موندم چطوری همدان شیراز یا شیراز بندر انقدر خلوته ولی مسیر برگشتش انقدر شلوغه که نگو.

خب یه شکی بهم وارد شد که خب حالا چیکار کنم ولی نترسید یکی (از اینها که برای اتوبوس ها مسافر جمع میکنن پول میگیرن) بهم رسیدو کمکم کرد برم تو یکی از اتوبوس ها خب بهم صندلی که ندادن ولی خب رو پله های در عقب نشستم و پول کمتر هم دادم و بعدش همونجا خوابیدم و یه نکته اقا مصطفی بهم گفت این کت پاره رو بنداز دور چیه تنت کردی گفتم نه مسیر برگشتم سرده و اینجا بود که واقعا اون کته به دادم رسید شما هم حواستون باشه که بعضی جاها روز ها خیلی گرمه و شب ها خیلی سرده (مخصوصا کویر ها).

 صبح ساعت ۶ رسیدم شیراز و اوه بارون می امد.

ادامه دارد.

عکس ها رو میتونید تو اینستاگرامم ببینید.

S-travel-lessons


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تک انیمه روستای دستجرد ترش سیب فرکتال هنر Lauren کهربا فان آفتاب پنهان استقلال Jessica